اندر حال و احوالات خویشتن در وصف گذراندن این روزگار خوش چنین نقل میکنیم : که به مثال چهار
پایی زحمت کش در گل زار این روزگار فرو میرویم که تا کنون هیچ خری مشابه ما اسمش در امثال
الحکم هم نیامده!!!
در این تکاپوی روز گار ما هم بی کار ننشسته ایم و چنان سر و صدایی از برای کمک راه انداخته ایم
که همگان عاصی و شاکی ما را به محکمه استدلال های خویش فرا خواندند و همگی یک دل ما را
چنان خطاب کردند که اوهوی بچه چه خبرت؟ مگه نوبرش اوردی ! ببر صدات !بشین مثل بچه ادم درست
بخون!!!... و ما را با تیپا به گوشه اتاق پرتاب کردند!
ما هم که همه جایمان سوخته و از درد جلز ولز میکنیم انچنان زار زده گریه میکنیم و برای مرحم نهادن
بر سوختگی ها مشتی خاک بر سرمان و مشتی بر دهان این روزگار میزنیم و چنان اهی میکشیم که
دل کافر اب شده میگوییم : که ای وااااای امان از امتحااان و فغان از ااااستاد..... |